پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نفس مامان و بابا

دومین مسافرت شمال پرهام

پسرم 27 شهریور برای بار دوم رفتی شمال. خیلی دوست داشتم ببینم این دفعه که بزرگتر و عاقلتر  شدی چیکار میکنی وقتی بری کنار دریا. تا رسیدیم رامسر ساعت حدودا 6 بعد ازظهر بود اول رفتیم یه ویلا رزرو کردیم و بعد بدون اینکه وسایلا رو از ماشین در بیاریم رفتیم کنار دریا. انقدر اونجا ذوق میکردی که بری تو اب. وقتی می خواستی بری توی اب دست منو می گرفتی و باهم میرفتیم تو دریا. توی مسافرت خیلی پسر خوبی بودی و برخلاف تصورم اصلا شیطونی نکردی . خیلی مسافرت خوبی بود و به من و بابایی واقعا خوش گذشت مطمئنم تو هم دوست داشتی. اینم چند تا عکس از مسافرتمون:         ...
20 مهر 1392

شیرین عسلم

پرهامم این روزها خیلی کارای بانمک انجام میدی و بعضی از کلمه ها رو به زبون خودت میگی مثلا: اتااااد=افتاد رف=رفت قل قل قلللل= صدای خروس(خخخخخخخخخ) مامان ببو=بابا تااات=ساعت تاب=تاب لامپ ای چیه= این چیه میو= صدای پیشی و یه سری کلمه های دیگه و اعضای بدنت رو هم بلدی. جای اکثر وسایلا رو تو خونه بلدی و تا بهت میگم برو فلان وسیله رو بیار میدوی ومیاریش به جارو برقی خیییلی علاقه داری. تا میخوام جارو بکشم میای ازم میگیری و سعی میکنی مدل من جارو بکشی. وقتی از خواب بیدار میشی پتو و بالشتت رو میدم بهت میبری میذاری سر جاش وقتی پوشکتو عوض میکنم پوشکتو میگیری و میبری میندازی تو سطل زباله. اگر خودم ببرمش خونرو رو سرم خراب می...
20 شهريور 1392
1